اندرز به نوآموز جوان معماری
فرانک لوید رایت
نمیدانم چندمین بار است که این متن زیبا و توصیههای فرانک لوید رایت را میخوانم. ولی خوب به یاد دارم که اولین بار، سالها پیش، زمانی که یکی از مجلات قدیمی معماری را ورق میزدم این متن زیبا را دیدم و آنقدر این مطلب برایم جالب و دلنشین بود که همان لحظه آن را تایپ کردم، پرینت گرفتم و به دیوار اتاقم نصب کردم.
هر دفعه که این متن فوقالعاده را خواندم، از بیان ساده این استاد بزرگ معماری، جلوه جدیدی از دنیای معماری در ذهنم شکل گرفته.
به شما دوستان و علاقهمندان به هنر معماری توصیه میکنم که حتماً این مطلب را بخوانید و این کار را بارها و بارها انجام دهید.
نگران تعلیم معماری نباشید. اصول را تعلیم بدهید.
میپرسید توصیه من به جوانی که میخواهد وارد رشته معماری شود چیست؟ باشد، در کتاب جدیدم یک سخنرانی هست که در سال 1931 در شیکاگو ایراد کردهام.
آن روز درباره روشها و ابزارها به او گفتم:
هر معماری ای را که در دنیا هست فراموش کن و آنها را صرفاً کارهای خوبی تلقی کن به سیاق خودشان و در زمان خودشان.
معماری را برای امرارمعاش انتخاب نکن، مگر دوست داشته باشی که در کارت آن را اصل قرار دهی.
از مدرسه معماری بر حذر باش مگر در حد جزئی از کل مهندسی.
برو به کارگاه، ماشینها و طرز اجرای ساختمانهای مدرن را به چشم ببین.
به او گفتم باید فوراً این عادت را در خودت بپرورانی که وقتی حاصل را میبینی فکر کنی که «چطور» این شده است. هر خصوصیت و جلوهای به پرسش وادارت کند.
یاد بگیری که بین چیز زیبا و غیرعادی فرق بگذاری و خوی تحلیل گری پیدا کنی.
به او گفتم «فکرت را بر چیزهای ساده متمرکز کن» که استاد پیر ما همیشه به آن سفارش میکرد، این کار یعنی کل را به سطح اجزائش فرود آوردن.
از طرز فکر آمریکائی بازگشت سریع سرمایه چنان حذر کن که انگار از سم مهلک.
هیچ کاری را نیمهکاره و نارس انجام نده و برای به بار نشستن تجربه، اگر ده سال هم لازم است، صبر کن.
طبیب میتواند اشتباهات خودش را دفن کند، ولی معمار چارهای ندارد جز اینکه به صاحبکارش توصیه کند که با کاشتن بوتههای مو روی اشتباهش را بپوشاند. پس برای ساختن اولین بناهایت هر چه میتوانی از سکونتگاهت دور شو.
همینطور به او گفتم: یک مطبخ را با همان شوقی بساز که برای ساختن یک کلیسای جامع احساس میکنی.
چیزی که مطرح است کیفیت است.
و از شرکت در مسابقات دوریکن، مگر بهقصد تفنن، و هرگز نقشه فروش نشو. معماری شغلی است که خودش باید صاحبش را پیدا کند. و آنقدر در طلب صداقت مبالغه کن که هرگز بهطور کامل دستت به آن نرسد.
سعی کن کتاب طبیعت را مطالعه کنی. آنچه باید درباره معماری ارگانیک بدانیم در کتابهای معمولی پیدا نمیشود. برای درس گرفتن از طبیعت باید با آن همسخن شد. باید از درخت، گل، صدف (یعنی دیدنیهایی که بیانگر صادق صورت ناشی از کارکرد هستند) درس بگیریم. ولی اگر به همین بسنده کنیم، کار ما تقلید محض خواهد شد و بس. اما اگر عمق بیشتری را بکاویم تا به اصولی برسیم که این چیزها بر اساس آنها عمل میکنند، به راز وابستگی صورت به کارکرد مورد انتظار که از درخت، ساختمان و از ساختمان، درخت میسازد پی میبریم.
پدر من (که کشیش و واعظ بود) به من آموخت که یک سنفونی را همچون ساختمان عظیمی که از اصوات ساختهشده در نظر آورم. از آن زمان هر وقت به باخ و بتهوون و موتسارت گوش میکنم، معماری را میبینم که در حال ساختن است و از موسیقی درسهای ارزشمندی گرفتهام. برای من مرحله دیگری بوده است از ادراک طبیعت.
تنها پیشرفت قطعی تو، چه حالا و چه هر وقت دیگر، کارهای اصولی است که در انتظام کامل به انجام رسیده باشد.
من به تو اطمینان میدهم که محیط دایره معماری با سرعتی اعجابآور در حال تغییر است اما مرکز آن، که قلب انسان است، همچنان بیتغییر باقی میماند.